وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَٰلِکَ غَدًا
إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَىٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا
و هرگز درباره چیزی مگو که من فردا آن را انجام می دهم،
مگر اینکه [بگویی: اگر] خدا بخواهد. و هرگاه [گفتن ان شاءالله را] از یاد بردی، پروردگات را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به چیزی که از این به صواب و مصلحت نزدیک تر باشد، راهنمایی کند.
سوره کهف، آیات 23 و 24
در ادامه مطلب داستانی در مورد زمان گفتن ان شاءالله آورده شده است...
حتما بخونید
آوردهاند که، مردی در راهی میرفت و درمی چند در آستین داشت و در عقیدتش خلل بود. یکی او را گفت: «کجا میروی؟» گفت: «درمی دارم؛ به خز فروشان میشوم تا خزی خرم.» گفت: «بگو انشاءالله!» گفت: «به انشاءالله چه حاجت است؟ که زر بر آستین است و خز در بازار!»
او بگذشت. در راه طراری به وی بازخورد و آن زر به حیلت ببرد. چون آن مرد واقف شد که زر ببردند، خجلوار بازگشت و به اتفاق، هم آن مرد به او باز خورد و گفت: «هان! خز خریدی؟» گفت: «زر ببردند انشاءالله.» گفت: «اشتباه کردی؛ انشاءالله در آن موضع باید گفت تا فایده دهد!»
روح الارواح ، سمعانی
خیلی عالی بود. این حکایت تو کتاب ما اومده